آویناآوینا، تا این لحظه: 11 سال و 7 ماه و 28 روز سن داره

♥آوینا دختر پاک آریایی♥

23 :

اومدم دیدم یک ماهه پست جدید نذاشتم ،دروغ چرا حس وحالش نبود ،مادر است دیگر گاهی حوصله خودش را هم ندارد چه رسد به آپ کردن وبلاگ دخترش! البته عذر خواهی میکنم از خواننده های همیشه در صحنه مون چون حقیقتا من خودم انگیزه ای برای باز کردن وبلاگهایی که بروز نمیش ندارم پس قول میدم تنبلی رو کنار بذارم و همیشه آپدیت بمانم... امروز آوینای من آخرین ماه از دومین سال زندگیش رو شروع میکنه  ،پیش به سوی 23 ماهگی و پیش به سوی شهریور... عکس های ماهی که گذشت: عشق دختر عمه به دختردایی: تولد خاله نسیم همراه با شادیسا جون بعد از کلاس سفر به یزد در تعطیلات عیدفطر: یاسمن: آلبالو خوران(البته ب...
18 مرداد 1393

22:

22 ماهگیت مبارک   نکته انحرافی عکس بالا:اون کاغذا رو دخترم ننداخته زمین ،با این وجود برداشتیم انداختیم تو سطل زباله و کوله ی مامان بافت فاطمه جونم که دلم براش خیلی تنگ شده پ ن : ♥من و دخترکم تو ماشین خیلی آهنگ گوش میدیم دو تایی،چند وقته آهنگ " زیادی " از باران هم خوانی میکنیم...وای که میمیرم واسه آواز خوندن آوینا...همچین غرق میشه تو احساس و میگه"بیااااااااااااااا با من تو بَتَ شووووووو"...... ♥هر چیزی ام که میگیره از ما یا میده دستمون میگه "دشتِت د َ دَ دَ "(دستت درد نکنه) منم میگم دست تو درد نکنه ...
21 تير 1393

دوستت دارم :

اگر غول چراغ جادو به سراغم می آمد و میگفت یک آرزو کن میگفتم کاری بکن زمان تند بگذرد تا دخترم انقدر بزرگ بشود که گاهی از کم طاقتی خودم یا خستگی و بی حوصلگی و بهانه گیری های او به ستوه نیایم .خیلی هوس هم صحبتی و هم زبانی با یک خانمه کوچک مودب و با سرزبان و شیرین سخن با چهره معصوم و نگاه شیطنت آمیز در یک لباس سرتاسر صورتی کرده ام ...بزرگ شو عزیزم... نه نه آقای غول، صبر کن نظرم عوض شد زمان را برای با هم بودن با یکی یکدانه ام متوقف کن. دخترم خیلی زود دارد از نوپایی در می آید این را از وقتی بیشتر فهمیدم که سر کلاس دیگر نیازی به حضور من ندارد خودش میتواند تنهایی در جمع همسالانش باشد و بازی کند و لذت ببرد .از وقتی که گاهی بی مقدمه می آید ...
11 تير 1393

سالگرد اتفاقات خوب:

اول از همه اینکه دیشب شب تولد بابا جون بود.تصمیم گرفتیم طی یک عملیات غافلگیر کننده شصتمین سالگرد تولدشو جشن بگیریم.بهمون خیلی خوش گذشت. پدر عزیزم همیشه قهرمان زندگی منی... تولدت مبارک اول تیر هفتمین سالگرد ازدواج من و علی ،شروع یه زندگی تازه و حالا کنار میوه شیرین عشقمون بیشتر از باهم بودن لذت میبریم. تابستان گرم هم از راه رسید ... یه فصل نو ... شاد باشی نازنینم   ...
2 تير 1393

خلاقیت:

امروز یه عالمه با شازده خانم خوش گذروندم...کلی بازی کردیم،توپ بازی و لگو بازی و ...یه سری برچسب ریز داشتم دادم دست آوینا و گذاشتم هرکاری دوست داره باهاشون بکنه اینم ذوق و خلاقیت دخترم و ذوق و خلاقیت ناله(لاله) چی تو چشماته که تو رو انقدر عزیز میکنه؟ ... به چشمام زل نزن معصومیت نگاهت شرمنده ام میکنه پیشرفتهای کلامی دخترم تو این چندوقته اخیر چشمگیر بوده و تقریبا 70درصد از خواسته هاشو میتونه بگه:   این محبوبترین شخصیت کارتونی آویناست که قبلا "بابی" بود و بعد شد "باب اسی" و حالا "باب اسنجی" با آهنگ ابتدایی کارتون هم کاملا هم خوانی میکنه همراه با ک...
26 خرداد 1393

21:

فردا 18 ام خرداده و دختر کوچولوی من 21 ماهه میشه عاشقتم 21 ماهه ی من از اتفاقات این چند وقته اخیر اینکه آوینا جونم 13 خرداد حضور در اولین کلاس زندگیشو تجربه کرد...حیف که عکس از اون روز ندارم ولی قول میدم هیچوقت شور و اشتیاق وصف نشدنی دخترم رو فراموش نکنم اولین همکلاسی ها:شادیسا جونم،مهراد و امید سه شنبه ها ساعت 10:45 تا 11:45 امیدوارم این کلاس برای هر دومون مفید باشه. دومین روز کلاس: روز اول خرداد هم آتریسا جون با مامانش خونه ما مهمون بودن .خیلی بهمون خوش گذشت و دخترا هم حسابی شیطونی کردن که البته گاهی خنده بود گاهی گریه...(جای الینا جون هم خالی  بود که به خاطر سرماخوردگی غایب بود...
18 خرداد 1393

و اما....

دخترم شیطون شده...شیطونااااااااا از اون مدلا که دیگه وقتی ساعت 8-9 شب میشه دیگه حس میکنم نا ندارم... این عکس و نباید منتشر میکردم برای حفظ آبرو، ولی میبینم دیگه چاره ای نیست!! و بعد از نیم ساعت!! بیرونم که میریم میره سراغ بچه های مردم و اول باهاشون یه دوستی خاله خرسه راه میندازه و بعد خوراکی و ایناشونو میگیره میخوره و بعدم خدافظ ظ ظ ظ اینم دو تا عکس از وقتی که مادر کوچک بود.... عمه نوشت:   فاطمه خانوم وبلاگ دار شدن ،واکسن دوماهگی رو زدن و همچنان با دلدرد دست و پنجه نرم میکنن...   پ ن:اگه این زندگی باشه اگه این سهمم از دنیاست من از مردن هرا...
30 ارديبهشت 1393