و اما....
دخترم شیطون شده...شیطونااااااااا از اون مدلا که دیگه وقتی ساعت 8-9 شب میشه دیگه حس میکنم نا ندارم...
این عکس و نباید منتشر میکردم برای حفظ آبرو، ولی میبینم دیگه چاره ای نیست!!
و بعد از نیم ساعت!!
بیرونم که میریم میره سراغ بچه های مردم و اول باهاشون یه دوستی خاله خرسه راه
میندازه و بعد خوراکی و ایناشونو میگیره میخوره و بعدم خدافظ ظ ظ ظ
اینم دو تا عکس از وقتی که مادر کوچک بود....
عمه نوشت:
فاطمه خانوم وبلاگ دار شدن ،واکسن دوماهگی رو زدن و همچنان با دلدرد دست و پنجه نرم میکنن...
پ ن:اگه این زندگی باشه اگه این سهمم از دنیاست من از مردن هراسم نیست
یه حسی دارم این روزا که گاهی با خودم می گم شاید مُردم حواسم نیست
مطالبی دیگر از این نی نی وبلاگی