آویناآوینا، تا این لحظه: 11 سال و 7 ماه و 29 روز سن داره

♥آوینا دختر پاک آریایی♥

رامسر :

چند تا عکس از اولین سفر به شمال همراه با آوینای خوشگلم عاشق ماسه ها شده بودی! جنگل صفارود: اولین سرسره بازی: عاشقتم تازه میفهمم چقدر سفرهای قبلیمون بدون تو  بی مزه بوده،خیلی خوش سفری خانوم کوچولوم ...
15 ارديبهشت 1392

مادر :

  مادر یعنی به تعداد همه روزهای گذشته تو ، صبوری مادر یعنی به تعداد همه روزهای آینده تو ، دلواپسی مادر یعنی به تعداد آرامش همه خوابهای کودکانه تو، بیداری  مادر یعنی بهانه بوسیدن خستگی دستهایی که عمری به پای بالیدن تو چروک شد  مادر یعنی بهانه در آغوش کشیدن زنی که نوازشگر همه سالهای دلتنگی تو بود  مادر یعنی باز هم بهانه مادر گرفتن . . .   من امسال مامان اولی ام مامان تو ام که زیباترین دختره زمینی این روز رو به همه مامانا و به خصوص به مامان جونم تبریک میگم. دستاتو میبوسم مامان اینم پیامک تبریک واسه مامانم: روسری ات را بردار تا ببینم بر شب موهایت چند زمستان برف ...
10 ارديبهشت 1392

این روزها :

ماه پیشونی خانوم روز به روز با کارهات شگفت زده ام میکنی.برای به دست آوردن اشیایی که توجهت رو جلب میکنن تلاش زیادی میکنی و سینه خیز یا با غلت زدن خودتو بهشون میرسونی.ژسته چهاردست و پا رفتن و میگیری ولی نمیتونی به جلو حرکت کنی،البته خب عذر شما موجهه خوب میتونی بشینی ولی گاهی تعادلت بهم میخوره و رو زمین ولو میشی منم دورتا دورت بالش میچینم تا صورت یا سرت زمین نخوره،عاشق نشستنت هستم جدیدا وقتی اسباب بازیتو ازت میگیریم ناراحت میشی،قربونه احساسه مالکیتت برم غذا خوردنت که فقط محدوده به یک یا دو وعده سوپ در روز همراه با یه قاشق ماست،گاهی ام سیب و موز که البته چند روزیه از اینام استقبال نمیکنی،چرا مامانی؟؟؟ از دندون هم هیچ خ...
6 ارديبهشت 1392

تولد الینا :

                                              کوچولوی مامان جمعه 30 فروردین رفتیم تولد یکسالگی الینا جون .یه عالمه از دوستای شماهم بودن .همگی ناز و خوشگل و سرحال و البته خوردنی مهمونی که مامان الینا ترتیب داده بود به ما خیلی خوش گذشت و همه چی عالی بود.هردومون کلی دوست پیدا کردیم                     &nbs...
1 ارديبهشت 1392

روزمرگی :

خورشید خانومه خونه ما , از صبح که بیدار میشی تا شب کارای زیادی انجام میدی مثلا کتاب میخونی                    آهنگ انار و سیب و زرافه گوش میدی   با اسباب بازیات بازی میکنی   ناهار میخوری(ببخش که این عکس در شان دختره مودب و مرتبم نیست!)   چند دقیقه ای میخوابی،البته نه به این راحتیا!   مامانی واست کتاب شعر میخونه و تو گوش میکنی   عاشق بیرون رفتن و هواخوری تو طبیعتی،گاهی میبرمت تو حیاط ساختمونمون   گاهی ام عصرا با پدر سه تا...
24 فروردين 1392

7 ماهگی :

روح زندگی ام دختر نازنینم 7 ماهگیت مبارک     پ.ن: این لباس و عمه جون بهت عیدی دادن،دستشون درد نکنه.                  ...
18 فروردين 1392

آوینا در طبیعت :

  دردونه خانوم دوازده ام فروردین رفتیم طبیعت گردی.برای اولین بار با شما رفتن به پارک جنگلی رو تجربه کردیم. خوش گذشت . امروزم ناهار مهمون مامان جون بودیم و بعد از ظهر هم همگی با عمه جون و دختر عمه ها و پسر عمه رفتیم بیرون و آش خوش مزه ای که عمه جون پخته بودن خوردیم.چند ساعتی دور هم بودیم و آخر سر با آرزوی سالی خوب و خوش سبزه گره زدیم و برگشتیم   منم برای یکی یدونه خودم بهترینها رو آرزو میکنم                       سبز باشی            ...
13 فروردين 1392

سفرنامه نوروزی آوینا :

                                       امسال هم مثل سالهای قبل برنامه ریزی برای سفر به یزد داشتیم.از اونجایی که تجربه قبلی از سفر با آوینا رو داشتیم نگران این بودم که خیلی اذیتمون کنه و البته خودشم اذیت بشه.علیرغم این نگرانی ها روز سوم عید راهی سفر شدیم.آوینا برخلاف دفعه قبل که تمام مدت تو ماشین خواب بود ایندفعه کمتر میخوابید و یه کمی بد اخلاق بود. تمام مدتی که یزد بودیم دخترکم نشون داد که دیگه بزرگ شده و یه خانم به تمام معنا بود و دیگه اصلا بی تابی ...
11 فروردين 1392

و پایان 91 :

عزیزترینم   سال 91 با همه فراز ونشیبهاش دیگه تموم شد،91 پر بود از اتفاقات ،از روزهای سخت و پر استرس بارداری گرفته تا لذت تکونها و سکسکه هات تو شکمم ،از شوق دیدن و باخبر شدن از سلامتیت با هربار سونوگرافی،از لحظه شماری ها و خط زدن روزهای تقویم به هوای دیدنت... سالی که گذشت یه شهریور داشت ،گرم و داغ و زیبا که بزرگترین اتفاق زندگی من توش رقم خورد،انتظارم تموم شد،تو اومدی،من مادر شدم... دختر قشنگم امسال اولین نوروزیه که کنار سفره هفت سین خونه مایی،چه ذوق و شوقی داشتم واسه چیدن اولین هفت سین زندگیت ماهی سرخ کوچک هم که یکساله تو خونه ماست امسالم پیشمونه،اینم عکسش...       اولین ب...
1 فروردين 1392