آویناآوینا، تا این لحظه: 11 سال و 7 ماه و 20 روز سن داره

♥آوینا دختر پاک آریایی♥

11 ماهگی :

                                      برگ گلم،از اینکه آخرین ماهگردت رسیده حسابی دلتنگم،ولی همزمانی این روز رو با عید فطر به فال نیک میگیرم . مطمئنم باز هم هجدهمه هر ماه برای من یادآور روزهای شیرین کودکیت و قدم گذاشتن به یک مرحله تازه است.هزارتا بوس برای نازدونه ام شقایقم 11 ماهگیت و آخرین ماهگرد تولدت مبارک   پ ن:این پیرهن خوشگلو خاله زهرا جون برات سوغاتی آورده،دستش درد نکنه،آقا منم خاله خارجی میخوام که پ...
18 مرداد 1392

یه چندتا شیرین کاری :

آوینا گل بانو، به لطف تمرینهای بی وقفه و شبانه روزی مامانش برای حضور در جام جهانی تق تق ،مدتیه این بازی رو با تمام ریزه کاریهاش یاد گرفته... به طرزنشستن دقت کنید: به حرکت دستها و شیوه گرفتن وسیله دقت فرمایید! - مامان جان میشه بسه؟ توالمپیاد فیزیک رتبه نیاوردم که انقدر براتون جالبه،عجبا! بزار مامان بشی اونوقت میفهمی که مورچه بازی کردن دختر هم واسه مامان چقدر جالبه حتی کیف سواریت هم جالبه واما من نمیدانم چه بر سر عروسکها می آمد اگر خدا دختر را نمی آفرید... نمیدانم اگر تو نبودی چه کسی میتوانست به این آسانی لبخند برایمان هدیه بیاورد، لبهایت همیشه خنده باران ♥♥♥ ...
11 مرداد 1392

این روزهای مامان:

  نازدونه خانوم من, الان دقیقا ده ماه و نیمه هستی،بسی شیطون تر،بازیگوشتر،کنجکاوتر، هوشیارتر،بامزه تر،شیرینتر و نازتر و به قول اطرافیان روز به روز به من شبیه تر اما تو این پست نمیخوام از این روزهای تو بگم،میخوام ازین روزهای خودم بگم   این روزها من دارم همش وسایل خونه رو جا به جا میکنم تا از دسترس شما دور کنم،کشوهای تختت دیگه دستگیره ندارن،بجاشون نخ آویزون کردم تا نتونی بازشون کنی کشوهای آشپزخونه رو چسب زدم تا محتویاتشونو بیرون نریزی در کمد دیواریها رو قفل کردم میز تلویزیونو کامل خالی کردم میز تلفنو برداشتم گذاشتم کنار یه برنامه هایی ام تو سرم هست که باید اجرایی کنم به مرور زمان خلاصه این...
5 مرداد 1392

...

وقتی پدره آدم شوخی اش بگیرد و شیطنتش گل کند این ماجرا بر سر ما می آید: پدرم : من: مامانم: صرفا جهت خنده! ...
23 تير 1392

10 ماهگی و جشن دندونی:

دختر قشنگم با چهار روز تاخیر جشن پایان ده ماهگیت رو گرفتیم و این جشن کوچک مصادف شد با جشن دندونیت.بله بالاخره 2 تا از مروارید هات بیرون اومد و فرصتی شد تا با پختن یه آش دندونی خوشمزه که دستورشو از خاله مریم عزیز گرفتم یه مهمونی خانوادگی بگیریم . زیبای من 10 ماهگیت  مبارک دخترم مواظب دندونای خوشگلت باش،مسواک یادت نره،امیدوارم مرواریدای خوشگلت همیشه سالم بمونن و هیچوقت نیاز به دندون پزشک پیدا نکنی... ...
22 تير 1392

چشمانت مرا شاعر کرد...

                                                         دلم میخواهد قاب عکسی از چشمانت بسازم و بگذارم بر طاقچه اتاقم تا دلواپسی هایم در برق نگاهت بی معنا شود دخترم بدون شرح پ.ن: برای دوستانی که در مورد پی نوشت قبلی سوال پرسیده بودن،باید بگم یه چکاپ سلامتی بود واسه آوینا جانمون که باید تو 10 ماهگی انجام میشد.نگران اون موضوع بودم،که خد...
13 تير 1392

آوینای ما:

                               دختر قشنگ ما الان 9ماه و نیمه ای.تواناییهات خیلی بیشتر شده،خودت میتونی با کمک میز و صندلی و ...بلند شی وچند قدمی ام با گرفتن وسایل حرکت کنی،بعد از اینکه از ایستادن خسته شدی خیلی محتاطانه زانوهاتو خم میکنی ومیشینی بعد از 3ماه بد خوابی توشب دو سه شبه بهتر میخوابی،خیلی گرمایی هستی اگه یه ذره گرمت بشه نمیتونی بخوابی و باید کولر روشن کنیم برات هنوز عادت خوابیدنت مثل قبله ینی قبل از خواب یه صدای مخصوص از خودت مثل مممممممممممممم در میاری،بابا حسن اسمشو گذ...
7 تير 1392

شروع فصل گرما:

امروز اول تیرماهه،دخترم اولین بهار زندگیشو گذروند و به اولین تابستون عمرش رسید.پر انرژی میریم به استقبال فصل گرم تا باهم یه عالمه خوش بگذرونیم،بخندیم،لذت ببریم ومن هرروز پا به پات بچگی کنم.این فصلم که تموم شه تو یه بهار و یه تابستون و یه پاییز و یه زمستونو دیدی،به قول نیما یوشیج بعد ازین دیگه همه چیز دنیا تکراریست جز مهربانی ها پیش به سوی تابستان   ششمین سالگرد ازدواج منو پدر بود امروز.در کنار دخترم جشن کوچولو گرفتیم...       ...
1 تير 1392