آویناآوینا، تا این لحظه: 11 سال و 7 ماه و 26 روز سن داره

♥آوینا دختر پاک آریایی♥

اندر احوالات روزهای زمستانی دخترکم:

دختر کوچولوی مامان  این روزها خانومتر شدی در طول روز خیلی خوش اخلاقتر و صبورتری البته شایدم باید این احساس رو مدیون گذشت زمان و کار بلدتر شدن خودم بدونم.هرچی که هست هر دومون راضی تریم و داریم بهتر از وجود هم لذت میبریم .امیدوارم این روزهای خوب ادامه پیدا کنه! فردا چهار ماهگیت تموم میشه و وارد ماه پنجم زندگیت میشی پیشرفتای زیادی تو این مدت داشتی و کاملا به محیط اطرافت و آدمای دورو برت واکنش نشون میدی عاشق خنده هاتم که حالا کاملا با احساسه . زمان واکسن چهارماهگیتم رسیده و دختر شجاعم باید این مرحله رو برای سلامتیت پشت سر بذاری.به مامان قول بده همیشه سالم باشی. میدونی؟ تا مادر نشی نمیفهمی هیچ دردی برای مادر بالاتر از بی...
17 دی 1391

صبح زیبات بخیر:

      میخوای بدونی مامان صبح ها با چه انگیزه ای بیدار میشه؟ به عشق دیدن روی ماهت این تصویریه که هرروز برام تکرار میکنی انگار خودتم میدونی چقدر این کاراتو دوست دارم   حالا گزارش تصویری     وقتی بیدار میشی خمیازه میکشی و کمی کش و قوس میای... با تعجب و دقت هرچه تمام تر نگاهم میکنی وبه حرفام گوش میدی ... خوشت میاد وقتی بهت میگم صبحت بخیر...دخترم خوابای خوشگل دیدی؟ آخر سر اون لبخند شیرینتو تحویلم میدی بی دندون...                 &nbs...
17 دی 1391

اولین شب یلدا:

هر چه از روشنی و سرخی داریم برداریم کنار هم بنشیینیم و بگذاریم که دوستی ها سدی باشند در برابر تاریکی ها یلدایت رویای , روزهایت پر فروغ , شبهایت ستاره باران شاه شمشاد قدان خسرو شیرین دهنان که به مژگان شکند قلب همه صف شکنان مست بگذشت و نظر بر من درویش انداخت گفت ای چشم وچراغ همه شیرین سخنان پ.ن: این فال حافظ رو دیشب برات گرفتم. آهنگ وبلاگتم به مناسبت شروع زمستون که فصل مورد علاقه مامانه عوض کردم. ...
1 دی 1391

100 :

                                    ١٠٠ روز پیش پا به زندگی من گذاشتی و من احساس مادرانه را به واسطه قدمهای کوچکت با تمام وجودم احساس کردم. چقدر لذت بخش است با تو بودن وبا تو نفس کشیدن. و چه اندازه نگاهت برایم آرامش بخش است. حالا عدد روزهای عمرت سه رقمی شده دلبندم,امیدوارم همیشه شاد باشی و سلامت                        &nb...
26 آذر 1391

3 ماهگی :

                                                         ٣ماهگیت مبارک گل نازم                                         ...
18 آذر 1391

آوینا و مامانش :

امروز یکی از لباسای بچگیمو که مامانم برام نگه داشته بود تن دخترم کردم :   مطمئنم احساسی که مامانم سی سال پیش تجربه کرد ،دقیقا همون حسیه که من امروز موقع لباس پوشوندن به آوینا داشتم.     سی سال دیگه ؟؟؟           ...
13 آذر 1391

بسیار سفر باید تا پخته شود خامی...

آوینای عزیز ما اولین سفرش رو به سرزمین و دیار پدریش،یزد، تو دو ماه و نیمگی تجربه کرد.سفری که برای هر سه تامون سخت بود.آوینا هم خیلی اذیت شد هم خیلی اذیت کرد.بهش حق میدم یه سفر ٧ ساعته و تغییر آب  و هوا و شلوغی و آدمای زیادی که همه براش جدید بودن و دوری از اتاق و عروسکاش اصلا واسش خوشایند نبود. به هر حال این سفرم تموم شد و به خونمون برگشتیم و دخترم راحت به خواب رفته،خسته نباشی گلکم.                              اینم یاسمن خانوم دخترعمه آوینا که خیلی مهربون و دوست داشتنی ...
7 آذر 1391