اندر احوالات روزهای زمستانی دخترکم:
دختر کوچولوی مامان
این روزها خانومتر شدیدر طول روز خیلی خوش اخلاقتر و صبورتری البته شایدم باید این احساس رو مدیون گذشت زمان و کار بلدتر شدن خودم بدونم.هرچی که هست هر دومون راضی تریم و داریم بهتر از وجود هم لذت میبریم.امیدوارم این روزهای خوب ادامه پیدا کنه!
فردا چهار ماهگیت تموم میشه و وارد ماه پنجم زندگیت میشی پیشرفتای زیادی تو این مدت داشتی و کاملا به محیط اطرافت و آدمای دورو برت واکنش نشون میدیعاشق خنده هاتم که حالا کاملا با احساسه.
زمان واکسن چهارماهگیتم رسیده و دختر شجاعم باید این مرحله رو برای سلامتیت پشت سر بذاری.به مامان قول بده همیشه سالم باشی. میدونی؟ تا مادر نشی نمیفهمی هیچ دردی برای مادر بالاتر از بیماری و ناراحتی فرزندش نیست.
داری اولین زمستون عمرتو تجربه میکنی و من به عنوان یک انسان چه سرافکنده ام.شرمنده ام از روی تو و همه کودکان شهر که هوایی که فرو میبرید آلوده است و از آسمون پاک و آبی هیچ خبری نیست.البته شاید این شرمندگی رو نسل قبل من به بار آوردن،بماند....
منتظر بارونم
چشمم به پنجره است
بلکه بارش رحمتت
خدایا دریغ نکن.
اینم منظره ای از زادگاه پدریت،هِدِش، آذر٩١
(حتی تماشای این عکس هم روح آدمو جلا میده)
شیرینتر از عسلم
حس تازه ای دارم
انگار دوباره عاشق شده ام
یه عشق زمینی
عشق آدمیزاد به آدمیزاد
عشق مادر به فرزند