وقایع اتفاقیه به روایت تصویر:
خوشگل خانوم مامان خیلی کارا یاد گرفته و خیلی شیرین کاریها برامون میکنه,سریع کارهامون رو تقلید میکنه ای کاش میشد تک تکشون رو به تصویر بکشم تا بمونه و بتونم جزئی ترینهاشو روزی برای خودم یادآوری کنم,حیف که امکانش نیست ولی به همین مختصر میشه کفایت کرد چه میشه کرد....
دختر جانم علاقه زیادی به باب اسفنجی داره،یه عروسکشو خیلی قبل تر از اینکه به دنیا بیاد خریده بودم الان به اتفاق هم و دست به دست هم میشینن کارتون میبینن،عاشق اینه که من آهنگشو براش بخونم اونم سریع بره عروسکشو بیاره و تکون بده
آوینای ما دوتا مروارید جدید درآورده،دخترم 10تااااااااااااااااااا دندون داره الان
خانوم خانوما گیتار مینوازه به چه زیبایی
کلا عاشق آلات موسیقیه مخصوصا سنتور خاله جونش،خدا به خاله گرامی صبر بده از دست این ورووووووجک
خونه مامان جونش که میره نه تنها جارو میکنه،گل و گیاهان رو هم آبیاری میکنه،بله دختر اینجوری تربیت میکنیم،خانه دار و کدبانو!
آخر هفته گذشته آوینا میزبان عمه خانومش بود و پسر عمه جونش امیر عباس خان توپولی
دخترک ما از میزبانی چیزی کم نذاشت که،برای پسر عمه کتاب خوند تا سرگرم بشه باهاش حرف میزد و البته بدش نمیومد گاهی یه فشارم بده طفلکی رو،بچم احساس بزرگی میکرد کنار نی نی خب
فدای اون احساس مادرانه ات بشم که میخوای کلاه نی نی رو بزاری سرش...
....
خلاصه اینکه عاشقشم دیگه،عاشق اون دستاش وقتی عروسکاشو یکی یکی بوس میکنه و کنار هم میچینه،
دنیای منه،
هستی منه...
پاییز ثانیه به ثانیه می گذرد،
یادت نرود این جا کسی هست
که به اندازه
تمام برگ های رقصان پاییز
.
.
.
برایت آرزوهای خوب دارد