سوسیس مامان پز:
بدغذایی آوینای شیطون بلا منو وادار کرد که دست به کار بشم و براش سوسیس خانگی درست کنم.با صرف وقت زیاد و هزاران مکافات و کثیف کردن تعداد زیادی ظرف و ...این شد ثمره کار
اینم سرخ کرده اش که انصافا خیلی خوشمزه بود ولی ولی ولی...دخترجان دوست نداشتن
و خستگیش بر تن من ماسید و من ماندم و یه سینک پر از ظرف کثیف....
از حکایات این روزهای دخترم بگم که داره حسابی کنجکاوی میکنه،دلش میخواد به همه گوشه کنارهای خونه و نقاطی که بهشون تا حالا دسترسی نداشته برسه،انگار دیگه روی زمین جایی جدیدی پیدا نمیکنه و همش داره بالا میره،از مبلها و میز تلویزیون و....گاهی اسباب بازیهاشو زیر پاش میزاره تا بلندتر شه و ....بله من با سند و مدرک حرف میزنم!
تو خونه ما دکوراسیون دیگه هیچ معنا و مفهومی نداره،میزهای شیشه ای جمع شدن مبلها و صندلیها جاشون عوض شدن ....با تمام این تغییرات بازهم دیشب کار دست خودش داد و گونه اش محکم به لبه ی کتابخونه خورد و کبود شد....
منم که دیگه حسابی غرق شدم تو دنیایی که هیچوقت تصورشو نمیکردم،دغدغه هام عوض شدن،نمیدونم دنیام کوچیک شده، یا نه اصلا خیلی بزرگ شده انگار،گم شدم توش...بگذریم ...هر چی که هست وجود نازنین دختری شیرین در زندگی ما تحول بزرگیست و من این اتفاق نو را هرروز بیشتر از روز قبل دوست دارم
ساز ما را گر تو بنوازی خوش است...