اتفاقات این روزا:
...به دخترم پول تو جیبی نمیدم
تا یواش از پشت سرم بیاد
دستاشو حلقه کنه دور گردنم موهاشم بخوره تو صورتم
در ِ گوشم پچ پچ کنه بگه مامی بهم پول میدی ؟ داریم با بچه ها میریم بیرون ...
موهاشو بزنم کنار
ماچش کنم
بگم برو ازکیفم بردار مامانی...
دیروز دخترم برای اولین بار دست انداخت گردنم،محکم بغلم کرد و منو بوسید...خیلی شیرین بود.
راستی دیروز تولد داییش بود،این دسته گل از طرف آوینا بود به دایی مهربون:
خاله شیما جون زحمت کشید از بهجت آباده کذایی واسه دخترک بلال گرفت،آوینام که رحم نکرد بهش!
دست خاله شیما درد نکنه.
استخر توپ پ پ پ پ،که با گریه و دردسر فراوان دختر و بیرون آوردم:
مطالبی دیگر از این نی نی وبلاگی