عکس...عکس...عکس
راستش یه پست بلندبالا نوشته بودم از خستگیهام،از اذیتهای دخترک و خلاصه درگیریهایی که گاهی عرصه رو بهم تنگ میکنه و میشم یه مامانه خسته و داغون و عصبی,ولی فعلا تاییدش نکردم واسه نمایش،میذارم بمونه،ولی قول نمیدم که اصلا تایید نشه!
برای بهتر شدن جو یه سری عکس میزارم از سرگرمیها و بازیهاش و ...
با کمال شرمندگی این اولین سرگرمی!لطفا این وبلاگ رو به کودکان زیر 1 سال نشون ندید،بدآموزی داره!
سیب دادن به بوشتکِ بی نوا با خشونتِ تمام
یه کتاب مگنتی خریدم واسه آوینا جانم ولی انصافا فکر نمیکردم ازش استقبال کنه و فقط جنبه دکور خواهد داشت ولی عشق مامان به خاطرش تا ته دنیام میره
این حلقه ام خیلی دوست داره و تند تند حلقه ها رو میندازه تو میله،هنوز ترتیب رنگهارو بلد نیست ولی ایشالا به زودی یاد میگیره
ازین بازی ام که نمیدونم اسمش چیه خیلی خیلی لذت میبره،فعلا فقط دایره و 5ضلعی رو دقیق میتونه بدون کمک بندازه،بقیه رو با همفکری مامان!
چند روز پیش رفتیم خرید و دیدیم دخترک ما علاقه داره به این سبدهای خرید ماشینی،بعدش به زور درش آوردیم بیرون...فدای ژستت بشم که درایوری
و ممارست مامان و بابا برای راه رفتن عسل بانو
اینم آوینا و چندتا از دوستای خوشگلش تو پارک مادران
آوینا جان،پارمین جان،شادیسا جان،و دینا جان(در حال فرار!)