آویناآوینا، تا این لحظه: 11 سال و 7 ماه و 29 روز سن داره

♥آوینا دختر پاک آریایی♥

یــــــــــــــــزد :

1392/7/8 18:51
نویسنده : مادرت
450 بازدید
اشتراک گذاری

 

نازدونه مامانی،دو سه روزی رفتیم یزد.من دلواپس عوارض واکسنی بودم که هفته پیش زدی،روز آخر یه کوچولو تب کردی هنوزم تب داری.فکر میکردم اونجا خیلی بتونی بازی کنی و بهت خوش بگذره ولی انگار محیط نا آشنا و آدمای نا آشنا زیاد برات خوشایند نبود و همش یا تو بغل من بودی یا پدر،از کتف و کول افتادیم به خدا

هوا گرم بود,تو راه برگشت ماشینمون مشکل پیدا کرد و شمام زیاد همکاری نکردی و خیلی اذیت شدیم هر سه تامون

من به شما تو مسیر رفت 20 میدم تو یزد 15 میدم ولی تو راه برگشت متاسفانه ناپلئونی قبولی

در حال بای بای با دوستت حدیث در مسیر یزد:

فصل برداشت گردو،به به:

آب بازی:

فرقون سواری:

فالوده یزدی،یـــــــــــــــــــــــــــام:

اینم پسر عمه ی جدید:

 امیرمحمد کوچولو یک ماهگیت مبارکBalloons

گلهای خوشگل و خوش عطری که بابا حسن به مامان داد:

قربونت برم با اون دندونات(دیگه مسواک لازم شدی عسلی)

لالایی :

 

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (12)

خاله هستی
9 مهر 92 14:32
آوینا جان
دلت واسه خاله تنگ نشده بود؟
همینجوری یهویی می ذاری می ری نگرانمون می کنی؟
دلم شور افتاده بود خخخخخخخخخخخ
به به یزددددددددددددددددددددددد
من تا حالا نرفتم والا
خوش گذشته که؟
تو مسیر برگشت همه اش واسه این بوده که دلش واسه یزد تنگ شده بوده
عاغا من دلم واسه آوینا ات تنگ شده
به خدا می کشم خودمو خانمی
نکشم هم دلتنگی هام منو می کشن



خاله چیکار کنم ،باید میرفتم یه سر میزدم
ماهم دلمون تنگ شده
خاله هستی
9 مهر 92 14:34
به به قدم نورسیده مبارک
انشاالله خواهر یا برادر آوینا بیاد به زودی
نزنی منو ها الان
الفرارررررررررررررررررررررررررررررررر

مرسی
چرا نفرین میکنی؟!
خاله هستی
10 مهر 92 15:40
نفرین ندیدی پپپپپپپپپپ
این بار خواستی غیب شی یک خبر بده بعد غیب شو که سکته و انفکتوس نزنم
خخخخخخخخخخخخخخ


چشـــــــــم
از یه هفته قبل خوبه؟!
خخخخ
خاله مريم
10 مهر 92 17:25
آوينا جونم هميشه به سفر و گردش باشي عزيزم...دفه بعد به مامان بگو واسمون سوغاتي بياره...رب اناري ....كيك يزدي...باقلوايي؛ چيزي بياره ديگه...ضمنا من از اون فالوده ها ميخوام...


خاله مریم من از روی شما شرمنده ام
بسکه آویزونه مامان و بابام بودم به خرید و اینا نرسید کارشون!
ایشالا شما دعا کنید من باز به زیارت خانواده پدریم نایل بشم،اندفه یه جعبه مخلوط میارم خدمتتون +فالوده+کیک یزدی
الينا
10 مهر 92 17:27
آبجي عاشق فرقون سواريتم...منم خيلي دلم ميخواد يه بار فرقون سوار بشم
لطفا دفه بعد منم با خودت ببر...يه بار من سوار ميشم شما راننده باش؛ يه بار شما سوار بشو و من راننده ميشم
دندوناي جديدت هم مبالكه


امان از کارای پدر من!
ولی جات خالی کیف داد
ببیا بریم اصن هردو سوار میشیم بابام هولمون میده
http://www.niniweblog.com/images/smilies/smile_thum/3.gif
10 مهر 92 17:54
فرقون نه فرغون




حالا فرقون یا فرغون

مهم وسیله اس که سوار شدیم تا یه جایی مارو رسوند!


شقایق(مامان اَرشان کوچولو)
11 مهر 92 0:04
همیشه ب گردش عزیزم. چه عکسای خوشلی امیرمحمد گل هم خیلی نازه ماشالا
بووووووووووووس


مرسی
چشمات ناز میبینه دوستم
بوس واسه ارشان
خاله هستی
11 مهر 92 12:07
راستی مروارید های جدید ات هم مبارک
آوینا ی یکدونه گل خونه
عزیز دردانه
جگر طلا
یکی یکدونه


مچکریم خاله
خاله هستی
11 مهر 92 17:38
آوینا جان این دفعه منم ببر تا حالا یزد نرفتم خخخخخخخخخخخخخخخخخخخخخخخ


بله بله حتما،البته خیلی دیدنی ام نیست!
خاله هستی
13 مهر 92 17:20
یزد دیدنی نیست؟
حتما هست یادت باشه جایی نگو دیدنی نیست
شهر جالبی های خودش را داره خخخخخخ


بله دیدنی داره ولی کم!
داییش
15 مهر 92 11:51
داغون و خرابتم آوینا...


خاله هستی
17 مهر 92 15:17