یــــــــــــــــزد :
نازدونه مامانی،دو سه روزی رفتیم یزد.من دلواپس عوارض واکسنی بودم که هفته پیش زدی،روز آخر یه کوچولو تب کردی هنوزم تب داری.فکر میکردم اونجا خیلی بتونی بازی کنی و بهت خوش بگذره ولی انگار محیط نا آشنا و آدمای نا آشنا زیاد برات خوشایند نبود و همش یا تو بغل من بودی یا پدر،از کتف و کول افتادیم به خدا
هوا گرم بود,تو راه برگشت ماشینمون مشکل پیدا کرد و شمام زیاد همکاری نکردی و خیلی اذیت شدیم هر سه تامون
من به شما تو مسیر رفت 20 میدم تو یزد 15 میدم ولی تو راه برگشت متاسفانه ناپلئونی قبولی
در حال بای بای با دوستت حدیث در مسیر یزد:
فصل برداشت گردو،به به:
آب بازی:
فرقون سواری:
فالوده یزدی،یـــــــــــــــــــــــــــام:
اینم پسر عمه ی جدید:
امیرمحمد کوچولو یک ماهگیت مبارک
گلهای خوشگل و خوش عطری که بابا حسن به مامان داد:
قربونت برم با اون دندونات(دیگه مسواک لازم شدی عسلی)
لالایی :