آویناآوینا، تا این لحظه: 11 سال و 7 ماه و 29 روز سن داره

♥آوینا دختر پاک آریایی♥

آوینای ما:

1392/4/7 23:12
نویسنده : مادرت
624 بازدید
اشتراک گذاری

                               ziba

دختر قشنگ ما الان 9ماه و نیمه ای.تواناییهات خیلی بیشتر شده،خودت میتونی با کمک میز و صندلی و ...بلند شی وچند قدمی ام با گرفتن وسایل حرکت کنی،بعد از اینکه از ایستادن خسته شدی خیلی محتاطانه زانوهاتو خم میکنی ومیشینی

بعد از 3ماه بد خوابی توشب دو سه شبه بهتر میخوابی،خیلی گرمایی هستی اگه یه ذره گرمت بشه نمیتونی بخوابی و باید کولر روشن کنیم برات

هنوز عادت خوابیدنت مثل قبله ینی قبل از خواب یه صدای مخصوص از خودت مثل مممممممممممممم در میاری،بابا حسن اسمشو گذاشته "نغمه خواب"بعد از اینکه خوابت برد لب پایینتو بیرون میدی و غرق لالا میشی ...ولی آوینا جونم تورو خدا یه فکری به حال پاها و کمر مامی بکن ،یاد بگیر کم کم خودت بخوابی ...وای باید نیم ساعت رو پام تکونت بدم تا تازه برسی به مرحله نغمه خواب و تازه بعد از اون فقط رو پام خوب میخوابی اگه بزارمت زمین سه سوته بیدار میشی و زل میزنی تو چشمای آدم

یه چند روزه دیگه به سوپایی که مخصوص واست میپزم اعتراض میکنیاز غذاهایی که ما میخوریم بیشتر لذت میبریمنم میبینم خب اینجوری دوست داری بی نصیب نمیذارمت،مثلا وقتی دیدم عاشق کتلتی واست کم نمکتر درست کردم و باروغن زیتون یخورده سرخ کردم،که استقبال کردیالبته بگم که کلا بد غذا و کم غذا شدی متاسفانهقهر

سرگرمیت دسته کلید و سوییچ ماشین و سیم و موس و کیبورد لب تابه و اسباب بازی هات اصلا به اندازه وسایل دیگه واست جذابیت نداره

عاشق ددر رفتنی،وقتی آماده میشیم که بریم با همه بای بای میکنی

دو سه ماه پیش همش پدر میگفت بچه ها از چند ماهگی دنبال آدم راه میوفتن وقتی میریم بیرون؟میگفتم راه میوفته صبر کن.حالا انتظارش به سر رسیده وقتی درو باز میکنه که بره ،چهار دست و پا خودتو بهش میرسونی تا تو هم ببره

وقتی ام که شبا از سرکار میاد آنچنان لبخندی تحویلش میدی که من قند تو دلم آب میشه،نمیدونم اون دقیقا چه احساسی داره،بزرگتر که شدی ازش بپرس پدر وقتی لبخند و ریسه رفتن منو میدی چه حالی داشتی؟

دو تا دندونای فک پایینت قشنگ زیر لثه هات برآمده شدن،و میشه سفیدیشونو دید ولی هنوز جوونه نزدن،و بی دندونینیشخند میتونم درد دندون درآوردنو بفهمم چون دندون عقل منم داره در میادناراحت

القصه،هرچند به خاطر کارای خطرناک و خطراتی که تهدیدت میکنه باید خیلی مواظبت بود و تنهات نذاشت و این یه خورده سخت و خسته کننده است ولی به اون نگاه شیطنت آمیزت و اون خنده صدادارت می ارزه

مامان عاشق چشماته که کنار همه شیطونیا اون ته تها یه مظلومیت خاصی میشه توش دید

بازم بگم؟؟؟

عاشق زبون درازی کردنتم عاشق زبونتم که تو دهنت میچرخونی خیلی حرفه ای

عاشقیت ینی همین دیگه...

اینم عکس امروزه دخترم ،تاج سرم...

 پ.ن :

نگران هفته آینده ام،کاش همه چی رو به راه باشه.....

 

 

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (8)

خاله هستی
8 تیر 92 4:18
سلام مامانی
هفته آینده مگه چه خبره آخه؟من که نمی دونم چرا موج منفی می فرستی آخه بیشتر توضیح بده
بعدشم گل من چقدر بزرگ شدی
خانم شدی
یک کم توپولو شدی که وقتی راه بیفتی خود به خود لاغر می شی
نکردی این صداشو ضبط کنی بذاری توی وبلاگش ما هم فیض ببریم ها
اصن قهرم
روزهای قشنگ آوینا را ازم گرفتی
دلم براش یک ذره شدههههههههههه
اصن قهرم . من نی نی می خوام
آوینا جونم بیا پیش خاله هستی لطفا به مامان بگو پست ات کنه
خب دیگه بسه
الفراررررررررررررررررررررررررررر
فقط بدون عاشقتم
به پدربزرگت هم سلام منو برسون آوینا جون


سلام خاله موضوع هفته دیگه رو بعدا میگم بهت،ماهم دلمون واست تنگ شده،بابایی ام سلام دارن خدمت شما
الينا
8 تیر 92 12:54
به به خواهر تاج به سرم...چه خوش تيپ..چه خوجل...چقدر تاجت بهت مياد خواهرم
خوشحالم بابت پيشرفت هات...چند قدم ديگه كه برداري ميشي يك ساله و ديگه خانم خانما ميشي..دقيقا مثل من!!!!!!!
خاله لاله نگرانيت هم بي مورده...گفته باشم نگي نگفتي!


من حالا حالاها باید بدوئم تا به تیپ شما برسم،
خواهر این پیشرفتا که حال نمیده،راه که بیوفتم خوبه،مثل تو خودم میرم مطب دکتر واسه چکاپ،دیگه مامانمم نمیبرم
Mohammad
8 تیر 92 16:24
cute
ღبارانღ
9 تیر 92 9:33
ای جانم..کتلت دوست داره... نوش جانت عزیزم...


بله دیگه،احتمالا آخر هفته ام میگه کله پاچه!
ღبارانღ
9 تیر 92 9:34
وای از این جمله بعد که بزرگ شدی از بابا بپرس اشک تو چشمام امد...خیلی مادرانه بود..خدا هر دوتایی تون را حفظ کنه...بالای سراین کوچولوی ناز...


ممنونم از لطف شما
الينا
9 تیر 92 9:55
آبجي ديروز يك عالمه نظر نوشتم...ااااااااااااا نكنه ارسال نشده؟

اگه نشده بگو تا بازم تكرارش كنم


چرا خواهر اومده ولی سرم شلوغ بود نشد چک کنم،میدونی که کارای خونه و بیرون وقتمو میگیره
شقایق مامان آرشا
12 تیر 92 16:59
دخترهههه با هزار شیرین زبونی برا پدر.
منم مث شما منتطر دندون آرشا هستم.


دندوناشونم در میاد ایشالا
داییش
17 تیر 92 14:47
ندانم تاج گل بر سر نهادی
و یا گل تاج شاهی کرده بر سر
فقط دانم دل ما برگ گل بود
که آن را هم نگاهت کرده پرپر