و اما این روزها:
در آستانه 5 ماهگی هستی دخترم
شیطون شدی ,همش میخوای غلت بزنی،تا میزارمت زمین سرتو میچرخونی و با یه کمی تلاش بدنتو میچرخونی و رو شکم میخوابیالبته این وضعیتم تو مدت طولانی واست خوشایند نیست و گریه میکنی تا برگردونمت.دلت میخواد از رو بالش بلند شی و بشینی،خیلی خنده داره
دی وی دی های بیبی انیشتین خریدم،واست جذابه.امیدوارم مفیدم باشه .دوتایی میشینیم نگاه میکنیم
هنوز نمیدونی میشه دستتو دراز کنی و اشیا مورد علاقه ات رو بگیری،ولی وقتی اسباب بازی میگیرم نزدیکت،یواش یواش وخیلی محتاطانه با انگشتات لمسش میکنی
مدت بیشتری میشه با یه وسیله سرگرم نگهت داشت ولی هنوز برای گذران وقتت به من احتیاج داری،منم دربست در اختیارتم
آدمای اطرافتو میشناسی،وقتی کسی که مدتهاست ندیدی بغلت میکنه به ما نگاه میکنی و بغض میکنی.
چی بگم از لبخندات که محاله از خواب بیدار شی و به صورتمون لبخند نزنی.
گاهی محو نگاهم میشی
دلم میریزه
یه دنیا حرفه پشت نگاهت
چی میخوای بگی بهم؟
چشمامون چند ثانیه ای بهم خیره میشه
غرق میشم تو نگاهت ...
دستای کوچولوتو میبوسم
عاشق اون فرو رفتگیهای پشت دستاتم
وقتی دستاتو میبوسم میخندی.
پاهای خوشگلتم میبوسم
کی میشه بزاریشون رو زمین و راه بری؟
نه زمین واسه قدمات کمه
اصلا بزار رو چشم من،جاشون امن تره...