دخترم :
دخترم،با تو سخن میگویم
گوش کن،با توسخن میگویم
زندگی در نگهم گلزاریست
وتو با قامت چون نیلوفر
شاخه پر گل این گلزاری
من در اندام تو یک خرمن گل می بینم
گل گیسو،گل لب ها،گل لبخند شباب
من به چشمان تو گلهای فراوان دیدم
گل عفت،گل صد رنگ امید
گل فردای بزرگ
گل فردای سپید
چشم تو آینیه روشن دنیای من است
تو همان خرد نهالی که چنین بالیدی
راست چون شاخه سرسبز برومند شدی
همچو بر غنچه درختی همه لبخند شدی
دیده بگشای ودر اندیشه گل چینان باش
همه گلچین گل امروزند
همه هستی سوزند
کس به فردای گل باغ نمی اندیشد
آنکه گرد همه گل ها به هوس می چرخد
بلبل عاشق نیست
بلکه گلچین سیه کرداری است
که سراسیمه دود درپی گلهای لطیف
تا یکی لحظه به چنگ آرد و ریزد بر خاک
دست او دشمن باغ است ونگاهش ناپاک
تو گل شادابی
به ره باد مرو
غافل از باد مشو
ای گل صد پرمن
با تو در پرده سخن می گویم
گل چو پژمرده شود،جای ندارد در باغ
گل پژمرده نخندد بر شاخ
کس نگیرد ز گل مرده سراغ...
دخترم با توسخن میگویم
عشق دیدار تو بر گردن من زنجیریست
و تو چو قطعه الماس درشتی کمیاب
گردن آویزی براین زنجیری
دخترم،گوهر من
گوهرم،دختر من
تو تک گوهر دنیای منی
دل به لبخند حرامی مسپار
دزد را دوست مخوان
چشم امید بر ابلیس مدار
دیو خویان پلیدی که سلیمان رویند،
همه گوهر شکنند
دیو،کی ارزش گوهرداند
نه خردمند بود،
آنکه اهریمن را،
از سر جهل سلیمان خواند
دخترم،ای همه هستی من
تو چراغی،تو چراغ شبهای منی
به ره باد مرو
تو گلی،دسته گلی،صد رنگی
پیش گلچین منشین
تو یکی گوهر تابنده بی مانندی
خویش را خوار مبین
آری ای دخترکم
ای سر پا الماس
قدر خود بشناس
سروده ای از شادروان مهدی سهیلی