آویناآوینا، تا این لحظه: 11 سال و 7 ماه و 19 روز سن داره

♥آوینا دختر پاک آریایی♥

آمدن آبان:

1393/8/3 15:14
نویسنده : مادرت
662 بازدید
اشتراک گذاری

niniweblog.com

چه مهر بی مهری بود خوب شد تموم شد رفت.البته خدا رو شکر بخیر گذشت.

یه روز عصر نمیدونم آوینا چجوری تلویزیون و با میزش گرفت کشید و انداخت رو خودش آنچنان جیغی کشید که فکر کنم فاصله آشپزخونه تا آوینا رو با یه قدم طی کردم.یکی دو ساعت بعدش که علی جون اومد آوینا زد زیر گریه و از بغلش پایین نیومد.دقت که کردم دیدم تو این مدت اصلا راه نرفته و بعد از اونم هرکاری کردم راه نرفت و شبانه بردیمش بیمارستان .خلاصه تا یک هفته درگیر دکتر و عکس و سونوگرافی از شکمش بودیم.و البته خدا بهمون رحم کرد و هیچ مشکلی نبود و دخترم دوباره مثل قبل راه میره .هنوز از استرس و ناراحتی پاهاش راحت نشده بودم که تب کرد بعد از سه روز دیدم با اینکه تبش قطع شده ولی هیجی نمیخوره.هرچیزی رو وقتی تو دهنش میزاشت جیغ و گریه اش به هوا میرفت فهمیدم زبونش آفت زده به چه بزرگی و یک هفته طول کشید تا خوب شه...اینه که میگم مهر ماهه ما نبود!

نه انصافا همه 30 روز بد نبود .روزا و ساعتای خوشم داشتیم اصلا هر زمانی که دخترکم سرحال و خندون و سالم باشه برای من بهترین لحظه هاست.دختری که حالا بیشتر و بیشتر درکم میکنه و من بهتر از قبل میفهممش ...خیلی بیشتر باهم خوش میگذرونیم نون میپزیم و حسابی کثیف کاری میکنیم.پارک میریم وقتی از اون سرسره پیچی های بلند سر میخوره وسط راه نگهش میدارم و میدونه تا یه بوسم  نکنه نمیزارم بره پایین!خرید میریم باهم، عاشق هایپره از جلوش که رد میشیم وا مصیبتا ،اشکها ریخته میشه( بیریم هابه! ) با آرومترین آهنگا (چه بسا غمگین ترینها )دست منو میگیره و دعوتم میکنه به رقص ( پاشو بقص BEGHAS ) خیلی حالمو خوب میکنه ...البته امان از شوخیهای بی وقتش که آدمو دیوونه میکنه گریهمخصوصا موقع تی وی دیدن.تازه دارم به بحران لجبازی دو تا سه سالگی پی میبرم ،تقریبا مقیاس کوچیکی از نوجوونی...و چقدر جالب اظهار نظر میکنه و در مقابل چیزی که خلاف میلش باشه میگه دوست ندارم(دوس نده)اینا یعنی من دارم بزرگ میشم، سلیقه و تمایلات خودمو دارم و بهتره به رای و نظرم احترام بزارید...niniweblog.com

niniweblog.comniniweblog.com

بریم سروقت چندتا عکس از مهر ماهمون:

اول از همه عکسهای آتلیه دو سالگی

یه عکس بهاری تو دل پاییز

و گل عمر مامان آماده برای رفتن به کلاس...این ژاکت و دامن و ساق پا نتیجه همون کامواهای پست قبل هست!

چیزی برای گفتن ندارم!

تو رستوران مثل دخترای شیک منتظره تا همبرگرش آماده بشه !!!(به قول خودش همگر HAMEGER آقای خچنگ)بر گرفته از باب اسفنجی:

اما اینجا دیگه نمیتونه منتظر سرد شدن کیک کدوحلوایی دست پخت مامان جون باشه!

عکس داغ داغ از امروز عصر:

niniweblog.com

فقط تو آغوش خودم دغدغه هاتو جا بزار

 

 

پسندها (4)

نظرات (11)

افسانه مامان پارمین
4 آبان 93 14:24
وایییییی لاله ، عاشق عکسهاش شدم. چه عکس های خوبی ، یکی از دیگری خوشگلتر خدا رو شکر که اتفاقات این مدت تموم شد و ایشالله بلا و درد و مریضی از تن دختر نازت به دور باشه . آفرین به مامان هنرمند که هم کیک میپزه و هم بافتنی میبافه لاله عاشق دخترتم
مادرت
پاسخ
مرسی افسانه جانم ایشالا پارمین نازنینم همیشه سالم و تندرست باشه منم عاشق پارمینتم
گل ابدی
5 آبان 93 10:54
ای جونم انشاالله که همیشه سالم و سلامت باشه آوینا عشق خاله اش است یادش نره ها بمیرم براش که تلویزیون اوف اش کرده آوینا جون به خدا می رم تلبیزیون را می زنمش خخخخخ عاشقتم مامانش
مادرت
پاسخ
خاله هستی خیلی اوف بدی شدم منم عاشقتممممممم
سانی مامی شادیسا
6 آبان 93 11:40
وواااااااااااااای نالیییییییییییییییی فکر دل ما رو نمیکنی اخه؟؟ اول از همه که عکسای به اون خوشگلی از آتلیه آوی جونم رو میکنی و دل ما رو می بری... چقدر عکساش ماشالله مثل خودش ناز شده. کارش عالی بوده و خوشبختانه اوینا خیلی همکاری کرده دوما این همه هنرهات رو یه جا رو نکن ، چش میخوری... کیک و بافتنی و نون پختن و ............ خداییش بافتنی ها رو خودت بافتی ؟؟؟؟؟؟ خیلیییییییییییییییییی خیلییییییییییییییی عالیه... عاقا سفارش قبول نمیکنی؟؟؟؟؟
مادرت
پاسخ
سانی مرسی عزیزم چشمات ناز میبینه بعدشم بافتنیا قابل شادیسا جونمو نداره تو جون بخواه سفارش کیلو چنده؟؟؟؟
سانی مامی شادیسا
6 آبان 93 11:41
راستی یادم رفت بگم خیلی بخاطر آفت دهن آوی ناراحت شدم. قضیه تی وی که به کنار.... انشالله هیچوقت دیگه مریض نشه آوینا جونم دلم برات تنگ شده خاله
مادرت
پاسخ
ایشالا تن همه بچه ها همیشه سلامت باشه مام دلمون برای شما تنگ شده حیف که دیگه تندتند نمیبینیمتون
لیلا مامان انیسا
7 آبان 93 10:59
خدا حفظش کنه براتون وهرروز شاهد بالندگیش باشین چقدر خوش سلیقه این وچه زیبا بافتین اون ژاکت ودامن رو
مادرت
پاسخ
ممنون از اظهار لطفتون قابلی نداره
نسیم
9 آبان 93 13:07
قربونش برم من چقدر عکسای آتلیه ش ناز شده لباسای بافتنی شم ک دیگه حرف نداره به داشتن خواهر هنرمندی مثل تو افتخار میکنم
مادرت
پاسخ
چشمات ناز میبینه خواهر مرسی
نفیسه مامان باران
11 آبان 93 8:05
لاله جونم خدا را شکر بخیر گذشته خیلی ناراحت شدم به خاطر اینکه مهر ماه اینقدر اذیت شدی عزیزم دخترت هم که مثل مااااااااااااااااااه میمونه خوردنیه عزیزززززززززم عکساش هم یکی از یکی قشنگتر شده بافتنی هم که بیییییست منم ایده میگیرم میدم مامانم برای دخیم ببافه با اجازت خیلی دوست دارم
مادرت
پاسخ
نفیسه جونم نظر لطفته عزیزم.تو و باران گلت هم خیلی ماهین بافتنیام قابل باران جونمو نداره قطعا مامانت بسیار هنرمندانه میبافن و آبروی من خواهد رفت
نازلی مامان آیلی
12 آبان 93 16:14
عزیززززز دلی آخه آوینا عسللل. چی شد خاله خدا بدنده مواظب خودت باش دیگه خداروشکر بخیر گذشت انشااله همیشه لبت خندون باشه گل قشنگم لاله جون بهت افتخار میکنم آفرین مامان هنرمند . عاشقتونم
مادرت
پاسخ
مرسی نازلی عزیزم دلم برای تو و آیلی فندقی تنگ شده، مشتاق دیدارتون هستم ایشالا تنتون سالم و لبتون خندون باشه
گل ابدی
16 آبان 93 9:30
ممنون اومدی وبلاگم عشقم
مادرت
پاسخ
من ازت ممنونم که انقدر مهربونی
گل ابدی
16 آبان 93 9:32
به پای مهربونی مادری مث شما که نمی رسم خانمی
مادرت
پاسخ
خجالتمان ندهید
مهتاب مامان آذین
20 آبان 93 15:43
سلام مامانی " از آشنایی با شما و این دخمل ناز خیلی خوشحالم و خوشحال تر میشم اگه با من و دخملم دوستی کنیدمنتظر حضور گرمتون هستم لطفا در صورت تمایل به دوستی برام کامنت بذارید تشکر